وقتی تمام راههای پیش روت بن بسته

وقتی پاسخ تمام سوالات خاموشیه

وقتی قحطی مرد میشه و همه بهت نارو می زنن

وقتی همه میون دورویی و تزویر گم میشن

وقتی آدمها تجارت دل راه می اندازن

وقتی عشق بازیچه یه مشت هوس باز میشه

وقتی نمی تونی جلوی پایمال شدن حقی رو بگیری

وقتی خودت هم به هوای نفست اسیری!

وقتی هیچ کس و هیچ چیز منتظرت نیست

وقتی همه و حتی خودت برات تکراری می شن

وقتی هرروز باید ببینی ولی دم نزنی و خفه شی

         اون وقت به جایی می رسی که واسه مرگت ثانیه شماری میکنی...

 

می خوام برم ، دورتر ودورتر .... ، شاید بتونم ازین سیاهی فاصله بگیرم! می خوام برم جایی به وسعت تموم عالم... خودم رو توش گم کنم...

 

آره دارم فرار می کنم!.......

 

 

ما برفتیم و تو دانی و دل غمخور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

به دعا آمده ام ، هم به دعا دست برآر

که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما

هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ

گو به زاری سفری کرد و برفت از بر ما

 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی وثوق دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ http://alivosogh.blogsky.com

سلام با بلاگت کلی حال کردم میشه لینک یا لوگو من بزاری
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد