غم ای یادگار شکست و ناکامی های من،


غم ای وارث دردهای گذشته ام،
راستی چرا خانه دلم را ترک نمی کنی ؟
آخر بگو ببینم آیا جاودانه در زوایای تاریک دلم مدفون خواهی شد یا جای خود را کمی هم به خنده و نشاط خواهی داد.
غم ای یادگار خاطرات گذشته ام ای باز مانده سر گذشتهای به درد آلوده ام آخر تو که همه جا را می شناسی آیا جای دیگری نخواهی رفت؟
از غم عشق چه می باید کرد
به کمی دیداری می توان راضی شد
به تمنای نگاهی می توان تشنه جانبازی شد
می توان دلخوش کرد به کلا می که شنید
از دو خط نامه سرد می توان داغ شد و شعله کشید
از جهان گذر کرد و گذشت
به گذرگاه رسید
به گذ رگاه تباهی به جنون
و ز آتش فریاد زد
فریاد زد............

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد